:)

:)

پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

انتقام یک بوسه34

پنجشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۷، ۰۱:۰۴ ب.ظ



#قسمت34
بدون اینکه نگاهش کنم نگاهم به صفحه تی وی دوختم اون هم بلافاصله بلند شد وراه خروج و در پیش گرفت صدای شکمم بلند شد خنده ام گرفته بود تو این شرایط هم دست بردار نبود ! !
چرخی داخل آشپزخونه زدم حوصله آشپزی نداشتم البته وقتی هم نداشتم دوباره خودم و روی راحتی ول دادم و بی توجه به صداهای گاه و بی گاه شکمم مشغول تماشای تی وی شدم ! !
با صدای چرخیدن قفل برگشتم فرنود پیتزا به دست وارد شد و راهی آشپزخونه شد وبدون تعارف پشت میز نشست و پتزاها رو روی میز گذاشت ! !
من هم دوباره خودم و مشغول کردم ولی دلم برای پتزایی که روی میز بود ضعف می رفت بعد از اینکه چند تکه ای خورد بدون اینکه نگاهم کنه گفت : بیا بخور !
پس حق با تورج خان بود چندان پسر بی رحم و سختی نبودموهام و از روی صورتم کنار زدم و گفتم : فعلا اشتها ندارم ! !
فرنود : فقط دلم به حالت سوخت رفتارم و چیز دیگه ای تعبیر نکن ! !
صاف نگاهش کردم نفس عمیقی کشیدم و گفتم : من برعکس تو اصلا انسان قابل ترحمی نیستم ! !
فرنود : خودتو خیلی قبول داری !
دست به سینه ایستادم و گفتم : مسلمه ! !
فرنود : قول می دم با سر می خوری زمین !
خندیدم و گفتم : منم این قول و بهت می دم اصلا می خوای شرط ببندیم ؟
فرنود : اگه فکر کردی می تونی من و به سمت خودت بکشونی کور خوندی کاری می کنم خودت بیای طرفم ! !
-من بهت اطمینان می دم تو میای طرفم من یه زنم این و یادت رفته ؟
ایستاد و گفت : منم یه مرد جذابم ! !
خندیدم و گفتم : حالا این منم که باید بگم خودتو و خیلی تحویل می گیری ! !
فرنود : بهم ثابت شده !
-پس وایسا تا منم بهت ثابت کنم ! !
سری تکون داد و دوباره نشست با گرسنگی که مشکلی حل نمی شد نفسم و پر صدا بیرون دادم و مقابلش نشستم ! !
لبخند موزیانه ای زد و گفت : چی شد اشتها باز شد ؟
دسته ای از موهام و پشت گوشم گذاشتم و گفتم : آره می دونی از الان خودم و برنده می دونم ! !
پوزخندی زد و گفت : پیش پیش قضاوت نکن ! !
-اصل مردا رو می شناسم خصوصا مردایی از جنس تو ! !
ایستاد و همونطور که به سمت اون یکی اتاق خواب می رفت گفت : می خوام استراحت کنم شروع نکنی وسیله جابه جا کنیا ؟
گازی به لقمه پیتزام زدم و گفتم : خونم و می خوام بچینم ! !
برگشت و یک تای ابروشو بالا داد و گفت : یه بار دیگه تکرار می کنی ؟
لبخندی به روش پاشیدم و گفتم : ظاهرا تورج خان در جریانت نذاشته قراره خونه رو به اسم من کنه نکنه نمی دونی خونه به اسم خودت نیست ! !
با غیض گفت : اون این کار و نمی کنه !
-من و تو نداریم ؟
دندون قروچه ای کرد و بی حرف وارد اتاقش شد و در و محکم بهم کوبید عجب پسر بچه یکدنده و غدی بود از زمین و زمان طلبکار بود ! !
با بلندشدن صدای همراهش که روی اپن بود از اتاقش خارج شد و نگاه کوتاهی به من که با کنجکاوی بهش خیبره شده بودم انداخت و جواب داد !
سلام شیدا خانم !
.....
نه گلم چیزی که این روزا دارم وقته ! !
.....
نه چرا شب همین الان منتظرم باش خودم و سه سوته می رسونم !
خودم و دوباره مشغول کردم بدون اینکه نگاهم کنه کتش و برداشت و بی خداحافظی از خونه خارج شد حس خاصی نداشتم ولی خوب همون توقعی که همه زنا از شوهرشون دارن ...پایبندی به زندگی....چطور می تونست این قدر گستاخ باشه درست روز عروسیش جلوی من که همسرش بودم با دوس دخترای از همه رنگش صحبت می کرد و باهاشون قرار می ذاشت ...توقع بی جایی بود حداقل برای من تورج خان اتمام حجت کرده بود....قسم می خورم تا روزی که این فکرا از سرش نیفته اجازه نمی دم دستش بهم برسه ! !
اضافه های پیتزا رو به سمت سطل زباله راهنمایی کردم و وارد اتاقی که حالا تصمیم داشتم از اتاق مشترک به اتاق خصوصی خودم تبدیل کنم شدم نگاهی به سرتاسر اتاق انداختم و خودم و روی تخت ول دادم ! !
نمی دونم چقدر گذشته بود با صدای قدمهای کسی گوشه چشمم و باز کردم اتاق نیمه تاریک بود فرنود تو چارچوب اتاق ایستاده بود مثل برق گرفته ها صاف نشستم : از اتاقم برو بیرون ؟
  • 00:00 :.

نظرات  (۱)

  • دانلود سریال گیم اف ترونز
  • سلام جالب بود تازه وبلاگتونو توی بخش بروز رسانی شده ها دیدم خوشحال میشم به بلاگ منم سر بزنید ♥

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی