عشق بی پایان 23
يكشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۷، ۰۸:۰۰ ب.ظ
پارت_23
با صدا خوردن چیزی از خواب بیدار شدم
هرچی نگاه کردم چیزی نبود
میخواستم دوباره بخوابم که صدا خورد
تازه فهمیدم گوشیمه
یه نگاه بهش انداختم،شیدا بود
جواب دادم:الو
-الو و کوفت کجایی تو یه ساعته دارم بهت میزنگم
-خواب بودم
-خبر مرگت همیشه ی خدا خوابی،پاشو لباس بپوش ده دقیقه دیگه جلو خونتونم
اینو گفت و قطع کرد
بیشعور
مگه ساعت چنده؟
وای ساعت پنجه
چقدر خوابیدم
میخواستم گوشیمو بزارم سرجاش که دیدم دوپیام نخونده دارم
از آرتین
بازش کردم:خوش گذشت بیرون؟
-ساعت8 جای همیشگی باش
بلند شدم و رفتم یه آب به صورتم بزنم
از سرویس اومدم بیرون
خونه تو سکوت بود انگار هیچکی نبود رفتم آشپزخونه یه چی بخورم مردم از گشنگی
در یخچال رو باز کردم یه نگاه کلی انداختم که چشمم به یه تکه کیک شکلاتی افتاد
سریع درش آوردم
کتری رو پر آب کردم و گذاشتم رو گاز تا جوش بیاد
رفتم رو مبل نشستم و تی وی رو روشن کردم،داشتم فیلم میدیدم که آیفون به صدا در اومد
شیدا بود درو براش باز کردم که دوباره زنگ زد
آیفون رو برداشتم
-مگه باز نشد؟
-چی چیو باز نشد
پاشو بیا بریم دیگه
-من حاظر نیستم،فعلا بیا بالا
-از دست تو
اینو گفت و اومد تو...
با صدا خوردن چیزی از خواب بیدار شدم
هرچی نگاه کردم چیزی نبود
میخواستم دوباره بخوابم که صدا خورد
تازه فهمیدم گوشیمه
یه نگاه بهش انداختم،شیدا بود
جواب دادم:الو
-الو و کوفت کجایی تو یه ساعته دارم بهت میزنگم
-خواب بودم
-خبر مرگت همیشه ی خدا خوابی،پاشو لباس بپوش ده دقیقه دیگه جلو خونتونم
اینو گفت و قطع کرد
بیشعور
مگه ساعت چنده؟
وای ساعت پنجه
چقدر خوابیدم
میخواستم گوشیمو بزارم سرجاش که دیدم دوپیام نخونده دارم
از آرتین
بازش کردم:خوش گذشت بیرون؟
-ساعت8 جای همیشگی باش
بلند شدم و رفتم یه آب به صورتم بزنم
از سرویس اومدم بیرون
خونه تو سکوت بود انگار هیچکی نبود رفتم آشپزخونه یه چی بخورم مردم از گشنگی
در یخچال رو باز کردم یه نگاه کلی انداختم که چشمم به یه تکه کیک شکلاتی افتاد
سریع درش آوردم
کتری رو پر آب کردم و گذاشتم رو گاز تا جوش بیاد
رفتم رو مبل نشستم و تی وی رو روشن کردم،داشتم فیلم میدیدم که آیفون به صدا در اومد
شیدا بود درو براش باز کردم که دوباره زنگ زد
آیفون رو برداشتم
-مگه باز نشد؟
-چی چیو باز نشد
پاشو بیا بریم دیگه
-من حاظر نیستم،فعلا بیا بالا
-از دست تو
اینو گفت و اومد تو...
رفتم روی مبل نشستم منتظر شیدا
حواسمم پیشه آرتین بود
گفت برم جای همیشگی
اگه کار خیلی مهمی باهم داشته باشیم جای همیشگی قرار میزاریم،یعنی چی شده؟!
بلند شدم برم ببینم این شیدا کجاست که یه دفعه دیدم پشته سرمه
وای فک کنم سکته ناقص زدم
-چته عین جن میای تو؟
-من عینه جن میام یا باز شما تو هپروت تشریف داشتین
-وای اذیت نکن فکرم درگیره
-چیشده باز؟
-آرتین گفت برم جای همیشگی
-خب
-وای خنگ ما هیچ وقت اونجا قرار نمیزاریم ،اگه کار مهمی داشته باشیم که خیلی استراری باشه اونجا میریم
-اهان،مگه چیشده حالا؟
-نمیدونم
-وای دیانا اینقدر غصه نخور پیر میشیا
-من برم چایی بیارم
-نمیخواد غریبه که نیستم خودم بخوام میرم میریزم
-آخه خودمم میخوام
-باشه،راستی مامانت نیس؟
-نه،نمیدونم کجا رفته از خواب بیدار شدم نبود
-همه جا رو آب ببره شمارو خواب میبره خانوم
هیچی نگفت
من دیگه دختر شاد قبلی که سر به سر همه میذاشت نیستم...