:)

:)

پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

انتقام یک بوسه 23

يكشنبه, ۸ مهر ۱۳۹۷، ۰۱:۰۰ ب.ظ


#قسمت23
نفسش و پر صدا بیرون داد و پلکهاش و روی هم گذاشت و گفت : پس من چی بی معرفت ؟
تنها در سکوت اشک ریختم با انگشتهای مردونه اش اشکام و گرفت و گفت : نه به خاطر یحیی به خطر تو از تو می گذرم ...می ذارم به این حساب که تو سهم من نبودی !
حلقه اش و برداشت و نایلون به دست از چارچوب گذشت با رفتنش گریه ام تشدید شد سرم و روی زانوهام گذاشتم و اجازه دادم این قطره های داغ کمی از سنگینی وجودم و کم کنند !
شیفته کناری خزید و گفت : دلیل گریه اتو نمی فهمم !
-دلیلش دل شکسته ی هیربده ....دلیلش محکومیت خودمه...!
شیفته :پرنوش چند روزه مدام زنگ می زنه ...نمی دونم شمارمو از کجا آورده...نمی دونم...فقط می دونم یه بار زنگ زده زندایی زده زیر گریه و خودت تا تهش برو ! !
منم گفتم ....همه چیز و گفتم...گفتم چه شرطی گذاشتند...گفتم بدونه قرار چه خواهرشوهری داشته باشه !
اشکام و با آستینم گرفتم واقعا قرار بود یحیی آزاد بشه ؟ چرا به ملاقاتش نرفته بودم ؟ الان در چه حالی بود ؟ مطمئنا پدر بهش اطلاع داده! ! قبول کرده بود ؟ رضایت کار من بود نه یحیی ...!
زانوهام و بغل گرفتم و گفتم : مادر خوشحاله ؟ ؟
شیفته : هیچکس نمی دونه باید چه عکس العملی نشون بده ...همه شوکه شدند ...هاج و واج تو لاک خودشون فرورفتند ! !
-شیفته این و می شه گذاشت به حساب تقدیر ؟ ؟
شیفته : نمی دونم....شاید ...ناراحتی ؟
-منم مثل شما هاج و واجم ! !
شیفته : شاید پسر خوبی باشه !
پوزخندی زدم و گفتم : همتا نداره...داداشش شرطاشو باهام کرده به اندازه ی موهای سرش دوست دختر داره ! !
شیفته هینی کشید و به دنبالش دستی که به سمت دهانش رفت خندیدم و گفتم : ولی خوشتیپه ! !
شیفته : بفرما اینم شوهر گستاخ ! !
لبخندم روی لبم ماسید نگاهم و به صورتش دوختم گفتم : هیربد ...حقش نبود ! !
شیفته : یغما تو و هیربد برای هم ساخته نشدید...همه کائنات دست به دست هم داد شما به هم نرسید ! !
-خدا کنه تاوان دل شکسته اش گریبان من و نگیره ! !
شیفته : هیربد پسر عاقلیه کنار می یاد !
نزدیک تر نشست و گفت : حاالا اسمش چیه ؟
-فرنود...فرنود نیک آیین ! !
شیفته سوتی کشید و گفت : کجا دیدیش ؟
-این چند روزی که می رفتم بست نشینی یه چندباری به هم برخوردیم ...سر و گوشش عجیب می جنبه !
با تقه ای که به در خورد سر بلند کردیم پدر توی چارچوب ایستاد و شیفته با شب به خیری اتاق و ترک کرد ! !
پدر : تصمیمت و گرفتی ؟
-حق انتخاب ندارم ؟
پدر : بعدا سرکوفتش می زنی ؟
-سرکوفت بشنوه بهتر از اینکه دارش بزنند ! !
پدر : اگه ناراضی....میون کلامش پریدم و گفت : نگید که ناراضید ؟ نیستید بابا که اگه بودید همون دم می زدید تو دهنم ...می زدید و می گفتید تاوان دادن کار تو نیست...مگه تاوان دادن کار مردونه نیست...مگه نگفتید مرد به تاوان دادن مرده...پس این وسط یه اشتباهاتی رخ داده ؟ نه ؟ منتی نیست که اگه باشه هم باشه بازم حق دارم ...ندارم ؟ حق نداشتم هیربد و پس بزنم ! ! ولی زدم...پسش زدم ...می تونم یه نه بیارم و تمومش کنم...می تونم یه نه بیارم و کمر شما رو خدای ناکرده بشکنم ! !
حالا جون یحیی تو چنگ منه! !
می تونم با یه نه ...ولی نه ...نه من دختر پدرمم ! !
تربیت شده ی پدرمم! ! بلدم...دوست داشتن و عشق ورزیدن و بلدم....ایثار و بلدم ...خودخواهی نمی کنم ...می گم تقدیره...خواست خدا...چشم انتظار حکمتش می شینم ...!
همونطور که مقابل در رژه می رفتم ضربه ای به سنگ ریزه مقابلم زدم و طبق عادت نگاهی به صفحه ساعت مچیم انداختم نه خیر فرنود هم وقت شناس نبود...چه رذاحت باهاش کنار اومده بودم البته این جزء ویژگی هام بود راحت با همه چیز کنار می یومدم قرار بر این بود که یحیی بعد از طی کردن مراحل قانونی آزاد بشه و ما هم تا اون موقع تدارک مراسمی که پیش رو داریم و بچینیم ! !
این وسط فقط تورج خان دستور می داد و ما اطاعت می کردیم و طبق دستاورش من به انتظار فرنود ایستاده بودم تا برای خرید حلقه راهی بازار بشیم ! !
با صدای بوق بلند ماشینی برگشتم خودش بود سلام کوتاهی دادم و با علامت سر همونطور که نگاهش و به مقابلش دوخته بود جواب داد و حرکت کرد آهنگ ملایمی در حال پخش بود سلیقه اش تو انتخاب آهنگ بد نبود حداقل دور از انتظارم بود ! !
ساکت نگاه کوتاهی بهش انداختم عادت به همچین سکوتی نداشتم دوباره نگاهم و به بیرون دوختم ظاهرا حسابی از دستم شاکی بود چون با سرعت سرسام آوری در حال رانندگی بود برای احتیاط کمربندم و بستم هنوز هزار هزار آرزوی رنگی داشتم ! !
چه پوست کلفت بودم...در این شرایط هم امیدوار و خوش بین بودم
#ادامه_دارد ...
  • 00:00 :.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی