:)

:)

پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

عشق بی پایان 18

سه شنبه, ۳ مهر ۱۳۹۷، ۰۸:۰۰ ب.ظ

#پارت_18


یادم انداخت!!!قراره دو هفته دیگه بدبخت بشم ولی من نمیزارم 

نمیزارم این اتفاق بیفته


بلندشدم تا به اتاقم برم که صدای مامان بلند شد:کجا؟ توکه چیزی نخوردی


جواب ندادم و رفتم تو اتاق تا حاظر بشم

اول گوشیمو برداشتم تا به آرتین پیام بدم،خب چی میگفتم!!!

اوووف بیخیال گوشیو گذاشتم رو میز

در کمد و باز کردم یه مانتو سرمه ایی که کمربند طلایی داشت برداشتم مدلش ساده بود ولی در عین سادگی زیبا بود یه شلوار همرنگش رو انتخاب کردم و پوشیدم 


حوصله آرایش نداشتم فقط یه زد آفتاب زدم و مقنعه ام رو برداشتم و گذاشتم رو سرم

سوئیچو و گوشی رو برداشتم و انداختم تو کیفم و از اتاق رفتم بیرون

کتونی مشکیمو پوشیدم 

از حیاط رفتم بیرون،سوار ماشین شدم یه نگاه به ساعت انداختم 9:38 بود هنوز وقت داشتم 

ماشینو حرکت دادم به سمت دانشگاه


داشتم آروم آروم میروندم که گوشیم به صدا در اومد 

پیام بود

از طرف آرتین

بازش کردم:کجایی؟!


همین؟فقط کجایی؟!


براش تایپ کردم:تو راهه دانشگاه

یه چن مین گذشت ولی جوابی داد که یه دفعه گوشیم زنگ خورد

آرتین بود،برداشتم و دکمه اتصالو زدم...

  • 00:00 :.

نظرات  (۱)

  • پریسا سادات ..
  • :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی