:)

:)

پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

انتقام یک بوسه17

دوشنبه, ۲ مهر ۱۳۹۷، ۰۱:۰۰ ب.ظ

با هزار بهانه با شیفته از خونه خارج شدیم تمام طول راه مدام احساس می کردم کسی تعقیبمون می کنه مدام چشم می چرخوندم...

بهبود و شیفته گوشه پارک مشغول صحبت بودند شهر به نسبت خلوت بود با فاصله روی نیمکتی نشستم و به صفحه موبایلم خیره شدم و بعد از لحظاتی به شیفته تک زدم و با چشم و ابرو راضی به رفتنش کردم باز اصرار بهبود برای رسوندن ما و باز سکوت و شیفته و باز امنتای من ! !

خودمون و با سرعت به جمعیتی که به انتظار اتبوس واحد ایستاده بودند رسوندیم و همزمان با رسیدن ما اتبوس کمی جلوتر متوقف شد و باعث شد سیل جمعیت از جمله شیفته به سمتش کشیده بشند و من هم تقریبا زیر دست و پا در حال کتلت شدن بودم وقتی سوار شدیم جای نشستن نبود دستم و به نرده ای تکیه دادم و روبه شیفته گفتم : کتلت شدم ! !

خندید و گفت : از بی عذضگی خودته !

با غیض گفتم : خودت عینهو تریلی هیجده چرخ از روم رد شدی اونوقت می گی بی عرضه ایی ؟

کیفش و به بازوم زد و گفت : امیدوارم در آینده نه چندان دور باد کنی !

خندیدم و گفتم : لابد مثل تو ؟

سر کوچه که رسیدیم نفس راحتی کشیدم و گفتم : پنج کیلو کم کردم به خدا ! !

شیفته : تو که ترسو نبودی حالا من و بگی ؟

-نگرانم !

با صدایی برای لحظه ای هر دو در جا میخکوب شدیم به عقب برگشتم فردین بود با لبخندی نگاهم کرد و گفت : سال نو مبارک ! !

بی توجه بهش دست شیفته رو گرفتم و به مسیرمون ادامه دادیم ولی فردین خونسرد قدم زنان پشت سرمون حرکت می کرد یحیی و ژوبین در حال بگو بخند از خونه خارج شدند یحیی برای لحظه ای به سمتمون خیره شد و چند قدمی جلو اومد فردین هم مسیر اومده رو با شتاب به صورت ناشیانه ای برگشت لبخند زورکی به روی یحیی پاشیدم و گفتم : به مامان گفتی اسپند دود کنه !

بی توجه به حرفم گفت : اون کی بود ؟

-اون ؟

یحیی : همون پسره ...همون یارو قد بلنده ؟

نگاهی به پشت سرم و کردم و با من من گفتم : نمی دونم کی و می گی ! !

شیفته جلو اومد و گفت : بدت نمی یاد از اینکه به ما یه وصله ای بچسبونی نه ؟

بلافاصله دستم و کشید و به داخل برد و محکم در و بست نفسش و پر صدا بیرون داد و گفت : به خیر گذشت ! !

با لحن نگرانی گفتم : بعید منی دونم ...می شناسم یحیی رو تا ته توه ماجرا رو در نیاره ول کن نیست ! !

شیفته : تو که حسابت پاکه ترست از چیه ؟ ؟

-اگه هیربد می فهمید اینقدر ناراحت نمی شدم یحیی منطقی نیست شیفته ! !

شیفته :می فهمی چی می گی یغما ؟ چی و فهمید ؟ مگه چیزی بود که بفهمه ؟

مادر از کنار پنجره داد زد : هیربد پشت خطه ؟

خودم و بهش رسوندم و گفتم : چرا با موبایلم تماس نگرفت ؟

مادر شونه ای بالا انداخت و بی توجه به سمت آشپزخونه رفت !

-سلام ؟

هیربد : سلام ...سال نو مبارک ! !

-همچنین مادر اینا خوبن ؟

هیربد : همه خوبن سلام می رسونن نبودی ؟

-چطور ؟

هیربد : چند دقیقه پیش تماس گرفتم نبودی ! !

-آهان با شیفته رفته بودی یه دوری بزنیم !

هیربد : روز اول عید ؟

-ایرادی داره ؟

هیربد : نه بحث نکنیم بهتره !

-زنگ زدی بحث کنی خسته نمی شی هیربد بعضی وقتا واقعا کلافه می شم ! !

هیربد : تو چرا هرچی من می گم روی هوا می گیری و واسه خوت بزرگش می کنی ؟

-دلم نمی خواد کسی بازجوییم کنه ! !

هیربد : کجا بودی به معنای بازجوییه ؟

-تمومش کن هیربد ! !

و بلافاصله گوشی و قطع کردم و راهی اتاقم شدم بدون اینکه لباسم و عوض کنم خودم و روی تخت ول دادم و به سقف کوتاه اتاقم چشم دوختم چشمام کم کم گرم شد ! !

با صدای زنگ موبایلم خمیازه کشان چشم باز کردم و بدون اینکه شماره رو ببینم جواب دادم :

-بله ؟

فردین : خیلی ضایع شد ؟

-چی ؟

فردین : داداشت خیلی مشکوک نگاهم می کرد کم مونده بود بیاد یه چک بزنه تو گوشم ! !

همونطور که به سمت پنجره می رفتم گفتم : اون که نوش جونت ! !

خندید و گفت : فکر کردی من از این پسرای بی سر و پام ؟

-تو چی فکر کردی من از این دخترای در انتظار چراغ سبزم ؟

فردین : اگه همچین فکری می کردم که این قدر پا پی نمی شدم !

-پس دنبال دوس دختر آفتاب مهتاب ندیده ای ؟

فردین : اگه بگم هدفم ازدواجه چی ؟

-اون وقت منم از خنده ریسه می رم ! !

فردین : با داداشم حرفت و زدم !

-پسر خوب من نامزد دارم !

فردین : از این بهانه ها نیار که جواب نمی ده !

-بهانه نیست باور کن...


  • 00:00 :.

نظرات  (۲)

  • اقای رمانتیک
  • :)
    اینکه همون قسمت 16 هست....
    پاسخ:
    شرمنده اشتباه شد
    بیشتر حواسم و جمع می کنم
    :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی