:)

:)

پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

انتقام یک بوسه12

سه شنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۷، ۰۱:۰۰ ب.ظ

خنده کنان راهی اتاقم شدم بلیز شلوار ورزشیمو پوشیدم و مقابل آینه ایستادم که تقه ای به در خورد مادر در حالی که براندازم می کرد گفت : ناسلامتی مهمون داریم یه چیز رسمی تر تنت کن ! !

از داخل کمدم شلوار جین مشکی و بلز حریر مانند لیمویی به سمتم گرفت و گفت : مواهتو سشوار بکش آرایش یادت نره ! !

در مقابل نگاه بهت زده ام از اتاق خارج شد از اون مادر شوهرها بودا ؟

طبق دستورات مادر عمل کردم و بعد از لحظاتی از اتاق خارج شدم پدر و خانواده عمه به اضافه مادرجون هم به جمع اضافه شده بودند پرنوش تاب آبی خوش رنگی به اضافه جین آبی رنگی تن داشت و کنار پدر جا خشک کرده بود البته ناگفته نماند که پرنوش هم کم نذاشته بود هنوز خواستگاری نرفته خودش و جزیی از خانواده ما محسوب می کرد ولی خوب من خواهر شوهر آنچنانی نبودم و همون قدر که برای یحیی احترم قائل بودم برای اون هم بودم کنار شیفته نشستم و گفتم : از اقا بهبود چه خبر ؟ ؟

شیفته : دوبار با هم تماس گرفتیم ؟

-تو این فاصله زمانی ؟

خونسرد سری تکون داد از خودم خنده ام می گرفت تقریبا دو روز بود با هیربد تماس نگرفته بودم واقعا نوبر بود ! !

ژوبین کنار یحیی با پرنوش مشغول صحبت بود اشاره ای به ژوبین کردم و رو به شیفته گفتم : قصد زن گرفتن نداره ؟

شیفته : دو روز دیگه گندش در می یاد ! !

-از دوسش چه خبر اسمش چی بود ؟

شیفته : سایه رو می گی ؟ فکر کردی فقط اونه ؟

-خب سایه در اولویت قرار داره ! !

نگاهی کرد و گفت : خوشگل نیست ولی به دل می شینه با این حال نمی دونم چرا ژوبین اینقدر بهش توجه می کنه ؟ ؟

-به قول مادرجون بعضیا روحشون قشنگه سایه از همون بعضیاست ! !

در حالی که دسته ای از موهاش و دور انگتش می پیچید گفت : زندایی می گه پرنوش دوسال از هیربد بزرگتره ؟

-نمی دونم مادر چرا اینقدر حساسه به نظر من چندان مهم نیست لااقل تو این دوره ! !

شیفته : چندان خوشگل نیست به سمتم برگشت و گفت : حداقل در کنار تو ! !

نمی تونم منکر این بشم که از حرفش خوش حال نشدم مگه می شد کسی زبا خطابت کنه و تو ذوق نکنی هر چند که خودت قبول داشته باشی زیبایی ! !

-مهم یحیی ست که عاشقشه ! !

خندید و گفت : پسرا قبل از ازدواج اصلا نمی فهمن طرفشون خوشگله یا زشت اصلا واسشون مهم نیست کلا تو یک دنیای دیگه سیر می کنن ...بعد زد زیر خنده !

پس گردنی نثارش کردم و گفتم : تو اساسا منحرفی ! !

شیفته : به جان خودم بعد از ازدواج تازه می فهمن چه غلطی کردند ! !

-پس می تونیم به ازدواج تو و بهبود امیدوار باشیم ؟

ضربه محکمی نثار بازوم کرد و با خنده گفت : من که خوشگلم نیستم ؟ ؟

-چه اعتماد به نفسی داری تو دختر ! !

کامل براندازش کردم خوشگل بود و بیش از اون با نمک و شیرین بود صورت تمام گرد و موهای مشکی پر کلاغی پیشانی کوتاه و ابروهای باریک و خط مانند بینی گوشتی و متناسب و لپ های هلویی و لبهای نازک مشکل اندامش بود کمی تپل بود البته این در نمکش بی تاثیر نبود ! !

بعد از شام پدر پرنوش و رسوند و یحیی راهی حمام شد و مادر جون و به اضافه عمه و خانوادش راهیی طبقه دوم شدند همین طور که ظرفها رو می شستم وشم و در اختیار مادر گذاشته بودم و مادر هم همونطور که ظرفها رو داخل کابینت قرار می داد گفت : از لباس پوشیدنش که اصلا خوشم نیومد ! !

از نظر خانوادگی در وضعیت متوسطی قرار داشتیم ولی یحیی همیشه به سمت لباسهای مارک دار می رفت لابد مادر توقع داشت پرنوش هم همینطور لباس بپوشه ! !

حرفی نزدم که دوباره گفت : کم خورد !

به سمتش برگشتم و گفتم : چی ؟

مادر : غذا رو می گم کم خورد... چشماشو تنگ کرد و گفت : آرومم می خورد !

بعد ناگهان بهم توپید و گفت : تو چرا اینقدر زیاد می خوری ؟

خندیدم و گفتم : خوب گرسنه ام بود ؟

مادر : اگه با هیربد رفتی خونشون آروم بخور و کم اندازه یه گاوم که جلوت بذارن لازم نیست گاو و قورت بدی ! !

نفسم و پرصدا بیرون دادم و با یک شب به خیر راهی اتاقم شدم بعضی مواقع احساس می کنم مادر آدما رو از زیر ذره بین نگاه می کنه !


  • 00:00 :.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی