انتقام یک بوسه12
خنده کنان راهی اتاقم شدم بلیز شلوار ورزشیمو پوشیدم و مقابل آینه ایستادم که تقه ای به در خورد مادر در حالی که براندازم می کرد گفت : ناسلامتی مهمون داریم یه چیز رسمی تر تنت کن ! !
از داخل کمدم شلوار جین مشکی و بلز حریر مانند لیمویی به سمتم گرفت و گفت : مواهتو سشوار بکش آرایش یادت نره ! !
در مقابل نگاه بهت زده ام از اتاق خارج شد از اون مادر شوهرها بودا ؟
طبق دستورات مادر عمل کردم و بعد از لحظاتی از اتاق خارج شدم پدر و خانواده عمه به اضافه مادرجون هم به جمع اضافه شده بودند پرنوش تاب آبی خوش رنگی به اضافه جین آبی رنگی تن داشت و کنار پدر جا خشک کرده بود البته ناگفته نماند که پرنوش هم کم نذاشته بود هنوز خواستگاری نرفته خودش و جزیی از خانواده ما محسوب می کرد ولی خوب من خواهر شوهر آنچنانی نبودم و همون قدر که برای یحیی احترم قائل بودم برای اون هم بودم کنار شیفته نشستم و گفتم : از اقا بهبود چه خبر ؟ ؟
شیفته : دوبار با هم تماس گرفتیم ؟
-تو این فاصله زمانی ؟
خونسرد سری تکون داد از خودم خنده ام می گرفت تقریبا دو روز بود با هیربد تماس نگرفته بودم واقعا نوبر بود ! !
ژوبین کنار یحیی با پرنوش مشغول صحبت بود اشاره ای به ژوبین کردم و رو به شیفته گفتم : قصد زن گرفتن نداره ؟
شیفته : دو روز دیگه گندش در می یاد ! !
-از دوسش چه خبر اسمش چی بود ؟
شیفته : سایه رو می گی ؟ فکر کردی فقط اونه ؟
-خب سایه در اولویت قرار داره ! !
نگاهی کرد و گفت : خوشگل نیست ولی به دل می شینه با این حال نمی دونم چرا ژوبین اینقدر بهش توجه می کنه ؟ ؟
-به قول مادرجون بعضیا روحشون قشنگه سایه از همون بعضیاست ! !
در حالی که دسته ای از موهاش و دور انگتش می پیچید گفت : زندایی می گه پرنوش دوسال از هیربد بزرگتره ؟
-نمی دونم مادر چرا اینقدر حساسه به نظر من چندان مهم نیست لااقل تو این دوره ! !
شیفته : چندان خوشگل نیست به سمتم برگشت و گفت : حداقل در کنار تو ! !
نمی تونم منکر این بشم که از حرفش خوش حال نشدم مگه می شد کسی زبا خطابت کنه و تو ذوق نکنی هر چند که خودت قبول داشته باشی زیبایی ! !
-مهم یحیی ست که عاشقشه ! !
خندید و گفت : پسرا قبل از ازدواج اصلا نمی فهمن طرفشون خوشگله یا زشت اصلا واسشون مهم نیست کلا تو یک دنیای دیگه سیر می کنن ...بعد زد زیر خنده !
پس گردنی نثارش کردم و گفتم : تو اساسا منحرفی ! !
شیفته : به جان خودم بعد از ازدواج تازه می فهمن چه غلطی کردند ! !
-پس می تونیم به ازدواج تو و بهبود امیدوار باشیم ؟
ضربه محکمی نثار بازوم کرد و با خنده گفت : من که خوشگلم نیستم ؟ ؟
-چه اعتماد به نفسی داری تو دختر ! !
کامل براندازش کردم خوشگل بود و بیش از اون با نمک و شیرین بود صورت تمام گرد و موهای مشکی پر کلاغی پیشانی کوتاه و ابروهای باریک و خط مانند بینی گوشتی و متناسب و لپ های هلویی و لبهای نازک مشکل اندامش بود کمی تپل بود البته این در نمکش بی تاثیر نبود ! !
بعد از شام پدر پرنوش و رسوند و یحیی راهی حمام شد و مادر جون و به اضافه عمه و خانوادش راهیی طبقه دوم شدند همین طور که ظرفها رو می شستم وشم و در اختیار مادر گذاشته بودم و مادر هم همونطور که ظرفها رو داخل کابینت قرار می داد گفت : از لباس پوشیدنش که اصلا خوشم نیومد ! !
از نظر خانوادگی در وضعیت متوسطی قرار داشتیم ولی یحیی همیشه به سمت لباسهای مارک دار می رفت لابد مادر توقع داشت پرنوش هم همینطور لباس بپوشه ! !
حرفی نزدم که دوباره گفت : کم خورد !
به سمتش برگشتم و گفتم : چی ؟
مادر : غذا رو می گم کم خورد... چشماشو تنگ کرد و گفت : آرومم می خورد !
بعد ناگهان بهم توپید و گفت : تو چرا اینقدر زیاد می خوری ؟
خندیدم و گفتم : خوب گرسنه ام بود ؟
مادر : اگه با هیربد رفتی خونشون آروم بخور و کم اندازه یه گاوم که جلوت بذارن لازم نیست گاو و قورت بدی ! !
نفسم و پرصدا بیرون دادم و با یک شب به خیر راهی اتاقم شدم بعضی مواقع احساس می کنم مادر آدما رو از زیر ذره بین نگاه می کنه !
- ۹۷/۰۶/۲۷