:)

:)

پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

انتقام یک بوسه11

دوشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۷، ۰۱:۰۰ ب.ظ

شیفته زیر چشمی نگاهم کرد که یعنی آره جون خودت ! !

بهبود دستش و زیر چونه اش گذاشت و گفت : اگه خرید داشتید در خدمتتونم !

-نه ما برای چند سالمون خرید کردیم ممنون !

شیفته چشم غره ای حواله ام کرد و بهبود ریز خندید و رو به من گفت : من هنوز با شما آشنا نشدم ؟

نگاهی به شیفته کردم و گفتم : من یغما دشت آرای هستم دختر دایی شیفته !

بهبود : فکر می کردم خواهرید !

با شیفته نگاهی از سر تعجب بهم انداختیم که گفت : چون همیشه با هم می یومدید پاساژ عرض می کنم !

شیفته : بله وگرنه ما اصلا شباهت ظاهری نداریم ! !

-البته باعث خوش حالیه ! !

بهبود لبخندی زد و گفت : در هر صورت باعث خوش حالی منه ! !

با بلند شدن صدای موبایلم با ببخشید کوتاهی ازشون فاصله گرفتم باز همون شما ناشناس ولی با این نمی فهمم چرا دوس دارم جواب بدم !

-بله ؟

فردین : سلام نگو نشناختی ! !

-متاسفانه شناختم !

فردین : می خوام ببینمت ؟

-درگیرم شرمند اخلاق ورزشیتونم !

فردین :اما من می بینمت !

-اگه من نخوام ؟

فردین : اگه به مقابلت نگاه کنی می فهمی خواستن و نخواستنت توفیری نداره ! !

درست نقطه مقابلم نشسته بود به محض تلاقی نگاهمون دستی تکون داد پوفی کشیدم و گفتم : دنبال بازی می کنی ؟

فردین : نه کاملا اتفاقی ! !

-به هر حال اتفاق خوشایندی نبود !

بلافاصله گوشی و قطع کردم و به سمت شیفته و بهبود برگشتم بعد از نهار با بهبود و شیفته راهی شدیم بهبود به ماشینش اشاره کرد و گفت : می رسونمتون ! !

شیفته سکوت کرده بود لبام و تر کردم و گفتم : با آژانس بریم بهتره تا همین جا هم مزاحم شدیم !

بهبود : بهتون نمی یومد تعارفی باشید ؟

-تعارف نیست مصلحته ! !

سری تکون داد و گفت : اجازه بدید براتون آژانس بگیرم ! !

آژانس در بستی گرفت و کرایه آژانس و حساب کرد به محض دور شدن سقلمه ای نثار شیفته کردم و گفتم : دستی دستی داشتی بدختمون می کردی ! !

شیفته : چی کار کردم ؟

-روزه سکوت گرفتی ؟

شیفته : نمی تونستم حرفی بزنم ممکن بود ناراحت بشه ! !

-ناراحتیش و کجای دلم بذارم می دونی اگه یحیی ما رو با بهبود می دید روزگارمون و سیا می کرد !

شیفته : خودش هر غلطی دلش بخواد به حکم مرد بودنش می کنه ! !

-این و قبول دارم ولی می گی چی کار کنیم ؟

شیفته : حوصله قایم باشک بازی ندارم ! !

-هر کی خربزه می خوره باید پای لرزشم بشینه شیفته خانم ! !

شیفته : زن از ازل بدبخت آفریده شد !

-شدی یاس چرا امروز نغمه اعتراضی سر می دی ؟

خندید و گفت : دارم آینده نگری می کنم ! !

-حالا برنامتون چیه ؟

شیفته : تو که در جریان حرفامون بودی ؟

-البته اگه اون چند دقیقه رو فاکتور بگیری هرچی تو دلتون بود اون چند دقیقه ریختید بیرون نه ؟

دستی به بازوم زد و گفت : فعلا پیاده شو !

با هم راهی خونه شدیم مقابل در یحیی با دختر نسبتا کوتاه و سبزه رویی به انتظار ایستاده بودند سلامی کردم که یحیی به حرف اومد و گفت : پرنوش این خواهرم یغما اوشونم شیفته خانم دختر عمه گرامی ! !

دست پرنوش و فشردم و خواستم زنگ و فشار بدم که در باز شد و چهر نفری با تعارف وارد شدیم مادر در حالی که ازمون استقبال می کرد کشون کشون من و به سمت آشپزخونه برد و گفت : لباسم چطوره ؟

خندیدم و گفتم : قضیه رو کم کنیه من بیام شو لباس راه بندازیم ؟

مادر : جدی باش یغما دلم نمی خواد فکر کنه مادرشوهرش ازش کمتره ! !

-پس بالاخره به عنوان عروس قبولش کردید ؟

مادر : فعلا مجبورم ! حالا چطورم ؟

بوسه ای روی گونه اش کاشتم و گفتم : مثل همیشه ماه ! !

کنارم زد و زد و سینی به دست در حال خارج شدن از اشزخونه بود که گفتم : من می برم ؟

برگشت و گفت : لازم نکرده می خوای از الان جلوش گردن خم کنی ؟

-مامان ؟

مادر : من نمی ذارم عروسم از دخترم سر تر باشه !

همین طور که می رفت برگشت و گفت : هرچند که نیست ! !


  • 00:00 :.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی