:)

:)

پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۱۴۰ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

۰۷
آبان

  پروردگارا

در این شب

دفتر دل دوستانم را

به تو میسپارم

با دستان مهربانت

قلمی بردار

خط بزن غمهایشان را

و دلی رسم کن

برایشان به بزرگی دریا

شادو پر خروش

شبتــون بخــــیر :)

۰۷
آبان

یک لحظه نشد خیالم آزاد از تو ...

:)(

۰۷
آبان
اینکه میگن زنای خوشگل گیر مرد های زشت میفتن منظورشون زشت های پولداره




تو به کارت ادامه بده رفیق توجه به حرف مردم نکن
۰۷
آبان


ایلیاد (به یونانی: Ἰλιάς) اثر حماسی طبیعی از هومر شاعر نابینای یونانی که در آن از جنگ تروا که به‌خاطر دزدیدن هلن زن زیباروی پادشاه به دست پاریس اتفاق افتاد.

داستان اثر مربوط است به ربوده شدن هلن زن زیباروی منلاس یکی از چند فرمانروای یونان توسط پاریس پسر پریام شاه ایلیون (تروا). خواستگاران هلن با هم پیمان بسته بودند که چنانچه گزندی به هلن رسید شوی او را در مکافات مجرم یاری دهند. از این رو سپاهی بزرگ به فرماندهی آگاممنون و با حضور پهلوانانی چون آشیل، اولیس، پاتروکل، آیاس (آژاکس) و… به سوی شهر تروا روانه گردید تا هلن را از پاریس بازپس گیرند. سپاهیان یونان ده سال تروا را محاصره کردند ولیکن با رشادتهای پهلوانان تروا، به ویژه هکتور بزرگترین پسر شاه و برادر پاریس و پشتیبانی خدایانی چون زئوس و آفرودیت و آپولون طرفی نبستند.

در این سالها آشیل، بزرگترین پشتوانه یونانیان به دلیل اختلاف با آگاممنون جبهه را رها کرده و در گوشه ای به همراه یاران اختصاصی اش نبرد را نظاره می‌کرد. تا اینکه پاتروکل پسر عموی آشیل، با لباس و جنگ ابزار آسمانی او به نبرد رفت؛ ولی با فریب و نیرنگ زئوس و دشمنی آپولون و دیگر از خدایان هوادار تروا، شکست خورده و به دست هکتور به کشتن رفت. آشیل از این رویداد خشمگین شده و اختلافاتش با آگاممنون را کنار گذاشته و پس از تشییع جنازه پاتروکل، به نبرد تن‌تن با هکتور پرداخت و او را شکست داد. سپس به جنازه اش بی‌احترامی روا داشته و آنرا با خود به اردوگاه یونانیان آورد.

پریام شاه تروا به یاری خدایان شبانه خود را به اردوگاه آشیل رسانده و با زاری از او تمنا کرد که جنازه پسرش را به او برگردانند تا بتواند مراسمی در خور بزرگی این پهلوان حماسه ساز ترتیب دهد. پس از گفتگوی دراز، آشیل پذیرفت و داستان ایلیاد اثر هومر با توصیف سوزاندن هکتور در تروا و به سوگ نشستن مردمان شهر برای او به پایان می‌رسد.

در این کتاب و همچنین کتاب دیگر هومر، اودیسه اشاره ای به پایان نبرد تروا و سرنوشت تراژیک آشیل نرفته‌است. داستانهایی چون اسب تروا در آثار نویسندگان بعدی رمی همچون ویرژیل و اووید آمده و افسانه رویین‌تن بودن آشیل و ماجرای پاشنه آشیل که به مرگش انجامید را شاعر سده یکم میلادی استاتیوس در کتاب خود آشیلید پرداخته‌است.

۰۷
آبان

قرار نبود اینجوری شه یهو بشی

"همه کسم"

۰۶
آبان

امشب ﺁﺭﺯﻭی

ﻣا ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ

ﺳﻌﺎﺩﺕ

ﺳﻼﻣتی

و ﺳﺮﺑﻠﻨﺪیست

شبتون بخیر

خوابتون رویایی

لحظه هاتون پر از آرامش

شب زیباتون در پناه خدا

۰۶
آبان

اونوقت آمریکا مارو از چی میترسونه؟ تحریم؟ فکر کرده :)

۰۶
آبان
خوشبختی یعنی "ﺭﺿﺎﯾﺖ"

ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎشی ﯾﺎ ﭼﻘﺪﺭ،

ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﺎنی ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﺭﺍضی ﺑﺎشی ﺁنوﻗﺖ "خوشبختی"
۰۶
آبان


اُدیسه (یونانی: Ὀδύσσεια) یکی از دو کتاب کهن اشعار حماسی یونان اثر هومر است. این کتاب همچون سلف خود ایلیاد، به صورت مجموعه‌ای از سرودها گردآوری شده اما شیوهٔ نقل آن با ایلیاد تفاوت دارد.

ادیسه سرگذشت بازگشت یکی از سران جنگ تروآ (ادیسیوس یا الیس) فرمانروای ایساکا است. در این سفر که بیش از بیست سال به درازا می‌انجامد ماجراهای مختلف و خطیری برای وی و همراهانش پیش آمده. در نهایت ادیسیوس که همگان گمان می‌نمودند کشته شده، به وطن خود بازگشته و دست متجاوزان را از سرزمین و زن و فرزند خود کوتاه می‌کند.

ادیسه در کنار ایلیاد، دومین اثر حماسی هومر، داستان‌سرای یونانی است. این کتاب که در اواخر قرن ۸ پیش از میلاد مسیح نگاشته شده، یکی از تأثیرگذارترین آثار ادبیات مغرب‌زمین به‌شمار می‌آید. داستان این کتاب، ماجراهای شاه ادسیوس از ایتاکا و همراهان او پس از جنگ تروآ و بازگشت به وطن است. در بسیاری از زبان‌ها «ادیسه» هم‌معنای سرگردانی و آوارگی است.
خلاصه داستان

ادیسه در این داستان ماجراهای زیادی را دنبال می‌کند. او در جنگ با تروآ تصمیم می‌گیرد اسبی از جنس چوب و بسیار بزرگ بسازد و با حیله اسب را به عنوان هدیه صلح و آشتی وارد قلعه تروآ بکند و خود و افرادش در داخل اسب مخفی شوند تا بتوانند قلعه را تصرف کند اما پیشگویی، پادشاه تروآ را از بردن اسب به داخل قلعه منع می‌کند و پوسایدون فرمانروای قدرتمند دریا حیوان دست آموزش را می‌فرستد و پیشگو را هلاک می‌کند. پادشاه تروآ سرانجام اسب را داخل قلعه می‌آورد و شب هنگام ادیسه شبیخون زده و قلعه را تصرف می‌کند در حالی که با غرور فکر می‌کند به تنهایی قلعه را تصرف کرده پوسایدون عصبانی شده و ادیسه را محکوم می‌کند تا ابد در دریا سرگردان بماند. ادیسه در کشتی خود در دریای بی‌انتها به نفرین پوسایدون دچار می‌شود. دیری نمی‌رسد که به جزیره‌ای می‌رسند. در آن جزیره، غاری پیدا می‌کند که در آن غار غذای فراوانی وجود دارد. در غار با افرادش به عیش و نوش مشغول می‌شود غافل از آنکه صاحب غار غولی یک چشم بنام پولیتیموس فرزند پوسایدون است. پولیتیموس یکی از افراد ادیسه را می‌خورد و ادیسه با نیرنگ معجون خواب‌آوری به او می‌خوراند و سپس با چوبی که انتهای آن تیز است در خواب غول را کور می‌کند. غول در حالی که از درد فریاد می‌زند سنگ عظیمی که غار را می‌پوشاند کنار می‌زند و ادیسه و همراهانش فرار می‌کنند. ادیسه دوباره راهی دریا می‌شود و برای برداشتن آب به جزیره‌ای پا می‌گذارد، در آن جزیره با آنوس فرمانروای باد و طوفان و پسر عموی پوسایدون برمی‌خورد و آنوس به باد فرمان می‌دهد که ادیسه را ظرف ۹ روز به ایساکا زادگاهش برساند و باد را داخل کیسه کرده و به ادیسه می‌دهد. در راه در حالی که به ایساکا رسیده بودند و ادیسه خواب بود افرادش خیانت کرده و در کیسه را به امید طلا باز می‌کنند اما طوفان حاصل از باد داخل کیسه آنها را دوباره در جزیره‌ای ناشناخته در دریا می‌برد.


دریافت


۰۶
آبان

بماند که ندارمت ..

بماند که هنوز دلم برایت تنگ است ..

بماند که تکه ای از تو در من مانده ..

بماند که شبها بیقرارت میشوم ..

بماند که هنوز دلم میخواهدت ..

بماند که بی تو فقط زنده ام ..

بماند که هنوز وقتی باران میبارد صدایت در گوشم میپیچد ..

بماند که نیستی تا آرامم کنی ..

بماند که نمیتوانم از ذهنم بیرونت کنم ..

همه ی اینها بماند در دلم ..

تو فقط خوب باش ..

همین کافیست