:)

:)

پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

یادش بخیر :)

سه شنبه, ۱۷ فروردين ۱۴۰۰، ۰۳:۴۴ ب.ظ

مدارس شیفتی(صبح و عصر) اینجوری بودن که اگه چیزی رو داخل مدرسه جا میزاشتی دیگه محال بود پیداش کنی چون شیفت بعدی به عنوان غنیمت جنگی اونو واسه خودش برمیداشت😂😂😂😂

  • 00:00 :.

نظرات  (۱۶)

واییی راس میگی😐💔

وقتی کلاس اول بودم جامدادیمو یکی برداشت تا یه هفته براش گریه میکردم😐😂

باورم نمیشه الان دلم برا اون مدرسه تنگ شده باشه😭

پاسخ:
جا مدادیش ترو تمییز بود یا پدرشو در اوردی ؟
پاشو برو مدرست سر بزن

:))))

دقیقا همینطوری بودن...یادش بخیر...مثل خواب گذشت دوران مدرسه...

سلام...

برای ماه مبارک رمضان توفیقی شد و امسال هم ختم قرآن گروهی گذاشتیم...نمیدونم علاقه ای دارین در ختم قرآن شرکت کنین و روزی یک جز قرآن تلاوت کنین یا نه...ولی اگه علاقه ای داشتین حتما یه سر به وبلاگم بیاین و با خوندن پست مربوط بهش بهم اطلاع بدین...ممنونم...

پاسخ:
خخخخخخخ
سلام
چشم مزاحمتون میشم

سلام بر دادای زخم خورده :دی 

پاسخ:
سلام داداش خیالت راحت من خودم پلنگی بودم هیچی جا نمی زاشتم خخخخخخخ

ما شیفتی نداشتیم اما.. لامصب چقد دلم برای جو مدرسه و بچه هاش تنگ شده. چقد کرم میریختیم و چه قدر کلاسارو جیم میزدیم...

 

 

 

راستی منو نمیدونم یادته یا ن اما وب جدید زدم
وب قبلیم اینه: http://ugly-dream.blog.ir/

بعد از دو سال حدودا برگشتم ب بیان ://// عر...

پاسخ:
شانس اوردی انصافا مسخره بود شیفتی خخخخخخ
خوش اومدی

یادم میاد کلاس اول که بودیم مدرسمون شیفتی بود یه شیفت پسرا یه شیفت دخترا با خودمون میگفتیم امسال بگذره خوندن نوشتن یاد بگیریم متونیم نامه نگاری کنیم باهاشون در حالی که سال بعد مدرسمون دیگه شیفت بعدی نداشت فقط صبح ! اونم فقط ما 😂

پاسخ:
خخخخخخخخخ شیطون بودیا 
چون نیتت سالم نبود این اتفاق افتاد

اگر هم یه جای مدرسه یا کلاس و نابود میکردیم مینداختیم تقصیر اون شیفتی ها XDDD

 

پاسخ:
خخخخخخخخخخ شماها دیگه دست شیطون و از پشت بستین

صبر کن بینم به من میگی شیطون بعد به زری میگی دست شیطون رو از پشت بستی ؟؟؟

پاسخ:
الان دوس داری کدوم باشی ؟

تازه ما روی تخته با هم حرف هم میزدیم با اینکه هم رو ندیده بودیم :)

پیغاممون رو مینوشیتم زنگ آخر اونا هم زنگ آخرشون جواب مینوشتم خخخ

پاسخ:
خخخخخخخخخخ
چه ابتکار جالبی

سلام سلام سلام... ‌  )

واقعا زدین تو خال!....😁😅🍀🎈😃😆😄😁😁😂😀.  ....   :)

پاسخ:
سلام :))
فک کنم تو زیاد قنیمت جمع کردی خخخخخخ

😐افتضاح ترین لحظه اونجایی بود که وسیله تو پیدا نمیکردی و تا فرداش استرس داشتی که ای کاش جایی افتاده باشه که کسی نبینتش.

از یه نظر هم خوب بود چون میشد بعضی از خرابکاریا رو انداخت گردن اون شیفت😂

پاسخ:
خخخخخ امکان نداشت شیفت بعدی عین گرگ بودن حتما پیدا می کردن
خخخخخخ اینم حرفیه

یه سری جامدادیمو جا گذاشتم ساعت ۶ صب پاشدم رفتم مدرسه از دخترا گرفتمش😂😂😂

پاسخ:
خخخخخخخ بابا بیخیال یه جامدادی ارزششو نداشت

هعععییییی

 

ما ی شیف صب ی شیف بعدظُر بودیم

 

کلاس شیشم با دخترا نامه نگاری میکردیم 😂

 

 

ندیده عاشق میشدیم 😂😂😂

پاسخ:
همه اینجورری بودیم
خخخخخخخ فکرت خرابه خداراشکر نتونستی

😐😐😐

عاخه حتی یه مدادم نداشتم که مشقامو بنویسم همش تو اون بود😂😁😂

تازه ننم گفته بود یا با جامدادی برمیگردی یا خودتو از پل هوایی محل پرت میکنی پایین😂

پاسخ:
عه دلم برات سوخت :(
به من می گفتی برات می فرستادم من همیشه بسته ای مداد می خریدم چون زیاد گم میکردم خخخخ

ما همیشه یه شیفت بودیم🙃

پاسخ:
:)

اتفاقن موفق شدم 😁😁😁😁

شماره گرفتم 😁😁😁😁

پاسخ:
تو شیطونم درس می دی

من فقط تو رو درس میدم ، حالا اگه تو شیطونی دیگه به من مربوط نی :)

پاسخ:
0-o

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی