:)

:)

پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

داستانک :)

دوشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۷، ۰۸:۳۰ ب.ظ

دختر: می دونی فردا عمل قلب دارم؟
پسر: آره عزیز دلم
دختر: منتظرم می‌مونی؟
پسر رویش را به سمت پنجره اتاق دختر بر میگرداند تا دختر اشکی که از گونه اش بر زمین می‌چکد را نبیند
پسر: منتظرت می‌مونم عشقم
دختر: خیلی دوستت دارم
پسر: من هم همین طور. عاشقتم عزیزم...

بعد از عمل سختی که دختر داشت و بعد از چندین ساعت بیهوشی کم کم داشت هوشیاری خود را به دست می آورد. به آرامی چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد و جویای او شد.
پرستار: آرووم باش عزیزم تو باید استراحت کنی.
دختر: ولی اون کجاست؟ گفت که منتظرم می‌مونه به همین راحتی گذاشت و رفت.

پرستار: در حالی که سرنگ آرامش بخش را در سرم دختر خالی میکرد رو به او گفت: میدونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده؟
دختر: بی درنگ به یاد پسر افتاد و اشک از دیدگانش جاری شد: آخه چرا؟؟؟ چرا به من کسی چیزی نگفته بود. و بی امان گریه می‌کرد

پرستار: شوخی کردم بابا! رفته توالت الان میاد

وجدانا من خودم فکر نمیکردم داستان اینطوری تموم شه. ولی بالاخره آدمیزاده دیگه دستشوییش میگیره

  • 00:00 :.

نظرات  (۱)

  • محب اهل بیت
  • هههه خیلی جالب بود
    والا،  حتما که نباید غم انگیز باشه که
    پاسخ:
    خخخخخ

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی