انتقام یک بوسه 37
يكشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۷، ۰۱:۰۷ ب.ظ
#قسمت37
با لبخند موزیانه ای گفت : مواظب باش امشب و هر شب دیگه ای ممکنه این حیون باز دلش بخواد اشکاتو ببینه ! !
بدون اینکه نگاهش کنم مشغول شدم ....واقعا امشب و هر شب دیگه ای چطور مقاومت می کردم ؟ تا ابد که نمی تونستم خودم و داخل اتاق حبس کنم ولی تسلیم نه ...حداقل تا وقتی ازش مطمئن نشدم ... ! ! !
با بلند شدن صدای تلفن فرنود پیش دستی کرد و جواب داد !
جانم ؟
....
بله ممنون !
....
بله گوشی ! !
گوشی و به سمتم گرفت و تکیه اش و به اپن داد صدای گرم مادر توی گوشی پیچید !
سلام قربونت برم !
با صدای آمیخته ای با بغض گفت : خوبی ؟
-چرا باید بد باشم تو را خدا غصه من و نخور ! !
نگاهی به فرنود انداختم قصد رفتن نداشت مشتاقانه به حرفهای من و مادر گوش سپرده بود ! !
احساس می کردم مادر می خواست حرفی بزنه که روش نمی شد...سوالی بزنه که شرم داشت ..می دونستم چه سوالی بود خودم پیش دستی کردم و گفتم : من خوبم از تمام لحاظ ...یحیی و پدر خوبن ؟
مادر جون و بقیه ؟
بینش و بالا کشید و گفت : همگی خوبن تو خوب باشی ! !
-من که گفتم خوبم !
مادر : غذایی که فرستاده بودم خوردید ؟ ؟
-معلومه من که نمی تونم از دستپخت شما بگذرم اونم من به قول یحیی ....
با صدای گریه اش حرفمو خوردم و آروم گفتم : مامانم گریه نکن دیگه ! !می خوای منم زار بزنم ؟
مادر : نه نه فقط دلتنگت بودم ! !
-هر وقت وقتش شد بهتون سر می زنم ولی حالا نه ! !
بعد از چند دقیقه صحبت با مادر گوشی و قطع کردم و مقابل فرنود که تا آخرین لحظه کنارم ایستاد ه بود گرفتم مثل یک بچه حرف گوش کم گوشی و گرفت و برد ! ! !
دلم برای غذای خونگی لک زده بود ولی بازهم کمبود وقت ...! !
املتی ساختم و روبه فرنود که مشغول تماشای تلوزیون بود گفتم : نهار حاظره !
اخمی کرد و گفت : اشتها ندارم !
شونه ای بالا انداختم و مشغول شدم بیش از نصفش و براش کنار گذاشتم و راهی اتاق خوابم شدم و در محض احتیاط قفل کردم ! !
اصلا متوجه سرویس بهداشتی اتاق خوابم نشده بودم دلم هوس یک دوش گرم و کرده بود از تماس آب گرم با پوستم آرامش عجیبی گرفتم ! !
حوله ربدوشامبریم و تنم کردم و مقابل آینه نشستم و مشغول خشک کردن موهام شدم بیش از حد لخت بود...تیشرت قرمز و شلوار اسپرت مشکی رنگی تنم کردم و خودم و برای یک خواب بعد از نهار آماده کردم ! !
با صدای باز و بسته شدن در حدس زدم فرنود باز رفته باشه...وقت و بی وقت کجا می رفت ؟ ؟
خمیازه ای کشیدم و پلکهام و روی هم گذاشتم ! !
با صدای بلند شدن زن تلفن با رخوت از جا بلند شدم و کشون کشون به سمت تلفن رفتم و با صدای خواب آلودی جواب دادم !
-بله ؟
چند لحظه صدایی نشیدم !
-بله ؟
اهمی کرد و نامطمئن گفت : سلام !
صدای بیش از حد ظریف و دخترانه ! ! !شصتم خبر دار شد دسته ای از موهام و عقب زدم و گفتم : سلام امرتون ؟
-منزل آقای نیک آیین ؟
-بله امرتون ؟
-شما کارگرید ؟ ؟
-نه عزیزم من همسر فرنودم ! !
با صدای جیغ مانندی گفت : زنشی ؟
خنده ام گرفته بود خنده ام و خوردم و گفتم : یغما صدام کنید !
-نگفته بود زن داره ؟
-لابد یادش رفته ! !
برای چند لحظه ساکت شد و بعد با لحن محکمی گفت : من دوس دخترشم شیدا ! !
-از آشناییتون خوشبختم منم عرض کردم....
صدای بوق ممتد تلفن مانع شد گوشی و مقابلم گرفتم و مخاطب قرارش دادم : همتون مشکل دارید ! !
خنده کنان گوشی و گذاشتم طفلک شیدا خانم با مخ زمین خورد ! ! !
با صدای چرخیدن کلید داخل قفل سرکی کشیدم نگاه کوتاهی بهم انداختیم موبایل و خرت و پرتهاش و روی میز انداخت و خودش و روی راحتی ول داد صدای همراهش بلند نگاهی به صفحه گوشیش انداخت و جواب داد : جانم ؟
.....
علیک سلام شیدا....لبخندش روی لبش ماسید ! !
....
چی می گی ؟
....
نگاه نا مطمئنی به من انداخت و گفت : چرا داد می زنی ؟
....
با غیض گفت : می گی چی شده یا می خوای یک ریز بیان احساسات کنی ؟
نه می فهمی نه ...صبر کن می خوام ببینمت !
نه همین الان شیدا نیومدی دیگه نیا !
من این چیزا رو نمی دونم خونه جاوید منتظرم !