:)

:)

پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۱۸ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

۱۶
فروردين

یک ایرانی در امریکا برای شغل دوم یک کلینیک باز می کند بایک تابلو به این مضمون: 

"درمان مشکلات بیماری کرونا شما با 50 دلار. در صورت عدم موفقیت 100 دلار پرداخت می شود." 

یک دکتر آمریکایی برای مسخره کردن او و کسب 100 دلار به آنجا می رود و می گوید: من به علت کرونا حس ذائقه خود را از دست داده ام  ؛ ایرانیه به دستیار خود می گوید: از داروی شماره 22 سه قطره  بهش بده . دکتر دارو را می چشد اما آن را تف می کند و می گوید این دارو نیست که گازوییل است!
ایرانیه می گه شما درمان شدید!
 چون طعم گازوییل را حس کردید و 50 دلار می گیرد.

چند روز بعد دکتر آمریکایی برای انتقام بر می گردد و می گوید که به علت کرونا حافظه اش را از دست داده است. 

ایرانیه به دستیار خود می گوید: از داروی شماره 22 سه قطره  بهش بده . دکتر اعتراض می کند که این دارو که  مربوط به ذائقه بود!  
و ایرانیه می گوید شما حافظه خود را به دست آوردید و درمان شدید !!!!
و 50 دلار می گیرد.

به عنوان آخرین تلاش دکترچند روز بعد مراجعه می کند و می گوید که به علت کرونا بینایی خود را از دست داده است.

ایرانیه می گه متاسفانه نمی توانم شما را درمان کنم، این 100 دلاری را بگیرید! 

اما دکتر اعتراض می کند که این یک50دلاری است. ایرانیه می گوید شما درمان شدید و 50دلار دیگر می گیرد.

ایرانیه میزنه رو شونه دکتر آمریکایی و میگه :
هیچوقت ایرانی هارو دست کم نگیر اینو به اون ترامپ  هم بگو 😂😂😂😂😂😂

۱۵
فروردين

اون چیه که چشم داره ولی نمیبینه!؟
پا داره، ولی حرکت نمیکنه!؟
بال داره ولی پرواز نمیکنه!؟
نوک داره ولی غذا نمیخوره!؟
اول فکر کن نرو پایین

نرو دیگه...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


جواب:
پرنده ی مرده!😂😂


 

۰۹
فروردين

باباعه واسه بچه هاش مسابقه گذاشته که هرکی بهتر بتونه عکسشو موقع خواب نقاشی کنه، تا خودش راحت بخوابه :)

۰۵
فروردين

هیچ‌ کس در این دنیا،
کامل و پاک نیست ...

اگر از مردم ...
بخاطر اشتباهات کوچکشان، 
دوری کنی، 
همیشه تنها خواهی بود ...

پس کمتر قضاوت کن
و بیشتر عشق بورز ...

۰۳
فروردين

حسین حائریان :

دوم راهنمایی یه معلم ریاضی داشتیم تیکه کلامش این بود « خدا رو چه دیدی شاید شد ».
یادم میاد همون سال یکی از بچه ها تصادف کرد و دیگه نتونست راه بره... دیگه مدرسه هم نیومد. فقط یه بار اومد واسه خداحافظی که شبیه مراسم عزاداری بود. همه گریه می کردیم و حالمون خراب بود. گریه مون وقتی شروع شد که گفت به درک که نمی تونم راه برم، فقط از این ناراحتم که نمی تونم بازیگر بشم. آخه عشق سینما بود. سینما پارادیزو رو صد بار دیده بود. سی دی تایتانیک رو اون برای همه ی ما آورده بود. معلم ریاضی مون وقتی حال ما رو دید اون تیکه کلام معروفش رو به اون رفیقمون گفت ... 
« خدا رو چه دیدی شاید شد ».
وقتی این رو گفت همه ی ما عصبی شدیم چون بیشتر شبیه یه دلداری مزخرف بود برای کسی که هیچ امیدی برای رسیدن به آرزوش نداره.
امشب تو پیج رفیقم دیدم که برای نقش اول یه فیلم با موضوع معلولیت انتخاب شده و قرارداد بسته... مثل همون روز تو مدرسه گریه م گرفت.
فکر می کنی رسیدن به آرزوت محاله؟!
« خدا رو چه دیدی شاید شد »

۰۲
فروردين

پسرم عیدی‌هاتو بده بابات نگه داره میذاره بانک برات!

۰۱
فروردين

این خارجیا واسه چی اونقد درخت کریسمسشونو تزیین میکنن ولی نمی خورنش؟
ما هرسال هفت سینمونو تا تهش میخوریم!
یه فامیل داریم ماهی قرمزاشم میخوره :)

۰۱
فروردين

سال :

۷۰۴۲ میترایی آریایی
۳۷۵۸ زرتشتی
۲۵۷۹ شاهنشاهی

۱۳۹۹ هجری شمسی

فرخنده باد !