:)

:)

پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

انتقام یک بوسه14

پنجشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۷، ۰۱:۰۰ ب.ظ

ژوبین : تا الان که فک می زدی سر درد نداشتی به ما که رسید عود کرد ؟

شیفته با غیض گفت : آره تا چشمم تو چشم تو افتاد بهت آلرژی دارم ! !

یحیی : جر و بحث کافیه به بابا قول دادم تا غروب کارش و تموم کنیم ! !

شیفته : من از بوی رنگ متنفرم !

ژوبین ماسکی به سمتش گرفت و گفت : دیگه بینیت اذیت نمی شه ! !

شیفته : من مس مس می کنم ! !

دستش و گرفتم و در حالی که بلندش می کردم گفتم : تو بدم بمیر و بدم ! !

دستش وپس کشید و جلو تر از همه حرکت کرد یحیی فرچه ها رو به سمتمون گرفت و گفت : اول بدنه کفشم قلتک می کشم ! !

نگاهی به سطل آبی که کنار استخر بود انداختم چند ماهی غول پیکر و چند ساله داخلش غوطه ور بودند دستم و داخلش لغزوندم و گفتم : با این کوسه ها چی کار کنیم ؟

یحیی : اینا دیگه عمرشونو کرند ! !

ژوبین خندید و گفت : امشب شام ماهی پلو داریم ! !

-اییییییییییش حالم و زیر و رو کردی ژوبین ! !

شیفته با اخم گفت : من که می گم خلاصشون کنیم بره ! !

نگاهش کردم و گفتم : قاتل شدی دلت می یاد اینا هر کدومشون مال یکی از هفت سینای چند سالمونند ...مثلا این دم سفیده رو یادت می یاد یارو ماهی فروشه پامون چه قدر گرون حساب کرد ...خندیدم و ادامه : یا این چاقه یادته سرش چقدر دعوا کردیم که ماهی هفت سین کدوممون باشه ؟

این دم بلنده رو یادته وقتی داشتم آب تنگم و عوض می کردم از دستم سر خورد رفت زیر کابینت نزدیک بود بمیره چه قدر اشک ریختم واسش ؟

شیفته : تو بپرس دیشب شام چی خوردی می گم نمی دونم اوقوقت فلسفه چندین ساله این ماهیا رو واسم می بافی ؟

ایستادم و گفتم : وضعیت حافظه ات وحشتناکه ! !

فکری کردم و گفتم : این آقای کرباسی خونه بغلی یه حوض کوچیک پر از ماهی داره به اون می دیم خودمون چند تای ماهی خوش رنگ می خریم ! !

هرسه رضایت دادند و مشغول شدیم و با رنگ روغن آبی روشن به جون استخر کم عمق خونه افتادیم یحی در حالی که دستاش و پاک می کرد رو به شیفته گفت : یادته چند بار شیرجه زدی این تو ؟

شیفته گوشه ای نشست و گفت : به لطف شما مگه می شه یادم بره ! !

ژوبین خندید و گفت : یه بارم نزدیک بود من یغما رو این تو غرق کنم ...بعد با هیربد بلند شروع کردن به خندیدن ! !

به سمتش رفتم پشت به من مشغول صحبت با هیربد بود علامت ضرب دری با فرچه روی لباسش کشیدم با شتاب به سمتم برگشت سریع با حالت دو به سمت ساخت دویدم به پشت برگشتم ژوبین با سطل رنگ پشت سرم دیوانه وار می دوید و یحیی و می خندید همین طور که جیغ می زدم به سرعتم افزودم بابا مقابلم سبز شد با سرو صورت رنگی تو آغوشش فرو رفتم ژوبین هم به احترام پدر ایستاد و با چشم و ابرو برام خط و نشون کشید !

طی این چند روز فردین بارها تماس گرفته بود ولی جوابی نگرفته بود انگار پاشو بیش از یک مزاحم از گلیمش دراز تر کرده بود جرات نداشتم با یحیی در میون بذارم پسر منطقی نبود و تعصبش گل می کرد با پدر هم کمی رودربایستی داشتم از ژوبین هم که بخاری بلند نمی شد دلم نمی خواست پای هیربد و به این ماجرا باز کنم ودرگیرش کنم ولی بدم نمی یومد تعصبش وبسنجم ولی نه تعصبش دیوانه وار نبود من تعصب دیوانه وار می خواستم نه از یحیی از هیربد ! !

شیفته سرش و از پنجره اتاقم داخل داد و گفت : بیا دیگه یغما ! !

نگاهی به لپهای هلوییش که گل انداخته بود کردم و در حالی که پلیورم و تنم می کردم از پنجره بیرون پریدم و گفتم : این گلا مال حرم آتیش یا سوز سرما ؟

دستی به گونه هاش کشید و گفت : شوق چهارشنبه سوریه ! !

هیربد و ژوبین آتیش کوچکی گوشه حیاط برپا کرده بودند و همگی گردش ایستاده بودند و در حال تشویق مادر بودند مادر پشت چشم نازکی کرد و گفت : شما تا به حال دید من از آتیش بپرم ؟

کنار پدر ایستادم و گفتم : چرا همیشه کنار می ایستید بیاید وسط ! !

دواطلب شدم و با یک خیز از روی آتیش پریدم شیفته هم به دنبالم و به دنبالش یحیی و ژوبین و به دنبالش پدر و عمه شهلا مادرجون هم گوشه حیاط ایستاده و بود با تسبیحش مشغول ذکر گفتن بود مادر کمی عقب جلو رفت و نهایتا گفت : نمی تونم ! !

یحیی : می تونی مامانم خواهر شوهرتونو و ندیدید ؟

عمه شهلا چشم غره ای حواله یحیی کرد و گفت : ببینم می تونی شب عیدی ما رو به جون هم بندازی ؟

یحیی : این همه سال نتونستم قربونت حالا یه شبه ؟ حرفایی می زنید !

دست شیفته رو گرفتم و دوتایی از روی آتیش پریدیم و گفتم : به این راحتی ؟

ولی مادر به این راحتی ها راضی نمی شد دستش و گرفتم و گفتم : دوتایی بپریم ؟

سری تکون داد و دوتایی پریدیم و جمع یک صدا تشویقمون کردند و شیفته سوت بلبلبی می زد ! !


  • 00:00 :.

نظرات  (۱)

https://get.cryptobrowser.site/2778621
کسب درآمد از طریق ارز دیجیتال کاملاً رایگان 
با استفاده از مرورگر
https://get.cryptobrowser.site/2778621

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی